پیوند دادن، متصل کردن کنایه از خشمگین شدن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن کنایه از به جوش و خروش آمدن و تلاش کردن، جوشیدن، غلغل کردن پیدا شدن جوش های ریز در پوست بدن
پیوند دادن، متصل کردن کنایه از خشمگین شدن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن کنایه از به جوش و خروش آمدن و تلاش کردن، جوشیدن، غلغل کردن پیدا شدن جوش های ریز در پوست بدن
جنبانیدن شانه در حالت کراهت. (ناظم الاطباء). کنایه از تحریض نمودن و اشاره کردن به دوش و تنبیه گردانیدن کسی را به قباحت کاری. (آنندراج). شانه بالا افکندن به نشانۀ محل ننهادن. (یادداشت مؤلف) ، برابری کردن و همچشمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) : سخن کز خواجگی بر گل زدی دوش غلامان بناگوش از بن گوش. نظامی. هر رند تنک می به سبو دوش نمی زد میخانه ازین پیش نظام و نسقی داشت. خان خالص (آنندراج). زاهد چوحرف توبه خود می زند سلیم هردم سبوی باده به من دوش می زند. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ، آگاه کردن. (غیاث)
جنبانیدن شانه در حالت کراهت. (ناظم الاطباء). کنایه از تحریض نمودن و اشاره کردن به دوش و تنبیه گردانیدن کسی را به قباحت کاری. (آنندراج). شانه بالا افکندن به نشانۀ محل ننهادن. (یادداشت مؤلف) ، برابری کردن و همچشمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) : سخن کز خواجگی بر گل زدی دوش غلامان بناگوش از بن گوش. نظامی. هر رند تنک می به سبو دوش نمی زد میخانه ازین پیش نظام و نسقی داشت. خان خالص (آنندراج). زاهد چوحرف توبه خود می زند سلیم هردم سبوی باده به من دوش می زند. محمدقلی سلیم (از آنندراج). ، آگاه کردن. (غیاث)